لیلی زیر درخت انار نشست.
درخت انار عاشق شد، گل داد، سرخ سرخ.
گلها انار شد، داغ داغ. هر اناری هزارتا دانه داشت.
دانه ها عاشق بودند، دانه ها توی انار جا نمی شدند.
انار کوچک بود. دانه ها ترکیدند. انار ترک برداشت.
خون انار روی دست لیلی چکید.
لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید.
مجنون به لیلی اش رسید.
خدا گفت: راز رسیدن فقط همین بود.
کافی است انار دلت ترک بخورد.
اینجا همه تنهان
اما خیلی ها هنوز گرمن .....
متوجه نشدن !!!!!
عاقبت تعريف از خانوووووووووووووووووووووووومها
برتولت برشت نويسنده آلماني ضد فاشيست
فكرش رو بكن اگه مي شد چي مي شد
رتبه های اول کشور ایران در کتاب گینس :
31023 بازدید
6 بازدید امروز
4 بازدید دیروز
82 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian